(خلاصهی سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر با موضوع "ایمان" در ربیعالأول 1434)
ایمان
(جلسه ششم)
در جلسهی قبل، از فرمایشات علامه جعفری(رحمةاللهعلیه) ایمان را بذرهایی معرفی کردیم که خداوند در وجود انسان قرار داده است و هر کس با به ثمر رساندن این بذرها، میتواند به هدف غایی خلقتش برسد. ایشان در ادامه، تأکید میکنند که: «این بذرها، با علم و معرفت و تعقل و فعالیتهای وجدانی به ثمر میرسد.»1
یعنی ایمان، وجدانی و یافتنی است؛ پس جایگاه آن، حتماً روح و قلب است، نه تن و ماده که بویی از وجدان نبرده است. بنا بر فرمایش علامه(رحمةاللهعلیه)ایمان، با اعمال صوری و ظاهری به ثمر نمیرسد؛ بلکه فعالیتهای ما در به ثمر رساندن ایمان و بهرهگیری از آن، باید وجودی یعنی قلبی و درونی باشد. در آن صورت، بذر ایمان، پرورش مییابد و در یک لحظه، کار یک عمر را میکند. لذا دیگر قلب، در یک مرتبه نمیماند و پیوسته با کنار زدن ایدهآلهای محدود، سطح مطلوباتش بالاتر میرود. این، معیاری است برای محک زدن ایمان.
علامه(رحمةاللهعلیه) میفرماید:
«با اعتقاد به اصول مزبور، دایرهی سودجوییهای شخصی، تنگتر میشود و خودخواهیها در هر شکلش نابود مىگردد و تمایلات و شهوات و خودکامگیها، سخت تعدیل مىیابد. ایمان به اصول فوق، حسابگری دقیق را برای شخص باایمان، چنان ضروری میسازد که همواره خویشتن را با این حقیقت، مخاطب قرار میدهد:
دانهای در صیدگاه عشق، بیرخصت مچین
کز بهشت، آدم به یک تقصیر، بیرون میکنند!»2
در ایمان، سود شخصی، مطلوبات حیوانی و امیال غریزی مدّ نظر نیست. از این رو هر چه ایمان قویتر شود، انسان از این امور جزیی و محدود، فاصله میگیرد و دیگرگرا میشود؛ حتی از دیگرگرایی هم گذشته، به کل میگراید. و کل، حقیقتی است جامع اجزاء، که نزدیک شدن به آن، انسان را عروج میدهد. جان انسان، طالب جزئیات نیست و جزءها، فقط راهی به سوی کلّاند که باید او را به وحدت برسانند تا "لَیس فی الدّار غَیره دیّار" را ببیند. اما اگر او اسیر جزئیات شود، پراکندهاش میکنند؛ در نتیجه انرژی و وقت زیادی از او ساقط میشود و نمیتواند صراط هدایت و کمالش را درست طی کند.
ایمان، آن قدر انسان را مراقب میکند که نمیگذارد بی خضر راه برود! بر خلاف خیلی از ما که خضر راه را دوست داریم و عاشقش هستیم، اما با او نمیرویم؛ تصور میکنیم "خود"مان میتوانیم راه برویم! غافل از اینکه اسفلسافلین، ظلمات است و خطرات نفس و هوی و امیال از یک طرف و جلوات خارجی دنیا از طرف دیگر، همواره تهدیدمان میکند. آدم(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) که در بهشت بود، با یک خطا هبوط کرد؛ حال، ما که در عالم اسفلیم، چگونه این قدر ایمن و بیخیال شدهایم؟!
علامه(رحمةاللهعلیه) ادامه میدهد: «یکی دیگر از مختصات ایمان به حقایق اعلی، این است که شخص باایمان، هرگز دچار اضطرابات و نگرانیهای بیمارکنندهی شخصیت نمیشود؛ زیرا شخصیت او به جهت قرار گرفتن در جاذبیت حقایق اعلی، نیرومندتر از آن است که در معرض نوسانهای زشت و زیبا و نیک و بدهای بیاساس و ناگواریهای ضروری طبیعت كه از لوازم تقاطع ماده و روح است، قرار گیرد.»3
کسی که وصل به غیب است و به کون و فساد عالم ناسوت، معرفت دارد، دیگر در دنیا دنبال راحتی نمیگردد؛ چون میداند ذاتی دنیا، کون و فساد و تغییر و فناست. دنبال آرامش بودن در دنیا، مثل این است که در آب، دنبال خشکی بگردیم! حال آنکه امکان ندارد آب، خشکی به ما بدهد؛ چون ذاتیاش تری است. دنیا پر از نوسانها و فراز و نشیبهاست و ما اگر بخواهیم آنها را از سر راه خود برداریم، فقط انرژی تلف میکنیم؛ چون ذاتیاش همین است!
امروز پیر و جوان، غنی و ثروتمند، سالم و بیمار، همه از بودنشان مینالند و از پیشامدهای دنیا، نگران و مضطرباند؛ در صورتی که به فرمایش علامه(رحمةاللهعلیه) ایمان باید مانع این امر شود! البته انسان مؤمن، حزن شیرین و مقدس هم دارد؛ ولی آن حزن، نشاط و انگیزهی مجاهده میآورد، نه افسردگی و اضطراب. برای همین است که امروز حتی در محافل علمی غرب هم، روی موضوع ایماندرمانی کار میکنند و بر این باورند که ایمان به یک مذهب قوی، بیماریهای روحی و حتی جسمی را التیام میبخشد. ولی متأسفانه ما که این سرمایهی عظیم را در قلب خود داریم، از آن درست استفاده نمیکنیم و عمقش را نمیشناسیم؛ لذا برای درمان اضطرابها، سراغ داروهای روانگردان، موسیقیهای مبتذل و دیگر امور تخدیرکننده میرویم.
علامه(رحمةاللهعلیه) در انتهای توضیحات خود میفرماید:
«باید این اصل را بپذیریم که علم بدون ایمان، اگر آلوده به اغراض غیر علمى نباشد، چراغى است بدون اینكه راهى و مقصدى را نشان دهد. در صورتی که ایمان، حقیقتى است كه هم راه و مقصود را نشان میدهد و هم نیروى حركت در راه به سوى مقصد را به وجود مىآورد [و به مقصد میرساند].»4
علم و عمل و محبتِ بی ایمان، انسان را مصداق "كَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ، یدُورُ وَ لَایبْرَحُ مِنْ مَكَانِهِ"5 میکند، که راه به جایی نمیبرد! دوست داشتن بدون ایمان، همان میشود که به اصرار از حضرت علی(علیهالسلام) میخواهند خلیفه شود و بعد، او را میکشند؛ و همان میشود که هجده هزار نامه به حسینبنعلی(علیهالسلام) مینویسند و او را دعوت میکنند، بعد سرش را از بدن جدا میکنند! پس به دوست داشتنها، عبادات و اعمالمان مغرور نشویم و بدانیم آنچه میتواند ما را نجات دهد، ایمان قلبی است.
حضرت علی(علیهالسلام) در خطبهی 114نهجالبلاغه، ایمان خود را چنین توصیف میکنند:
"نُؤْمِنُ بِهِ إِیمَانَ مَنْ عَاینَ الْغُیوبَ وَ وَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ؛ إِیمَاناً نَفَى إِخْلَاصُهُ الشِّرْكَ، وَ یقِینُهُ الشَّكَّ."
به او [خدا] ایمان داریم، ایمان كسی كه غیبها را به چشم خود دیده و بر آنچه وعده داده شده، واقف است؛ ایمانی كه اخلاص آن، شرك را زدوده و یقینش، شك را نابود كرده است.
پس اگر میخواهیم حقیقتاً مؤمن باشیم، باید طبق فرمایش حضرت(علیهالسلام) غیب عالم را ببینیم؛ یعنی آن مرتبهی اعلی و وجهاللّهی وجود را که همان اسماء حسنٰی و نفخهی روح الهی است. همچنین باید به آنچه وعده داده شدهایم، واقف باشیم. ما به چه چیز، وعده داده شدهایم؟
"یا أَیهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ."6
ای انسان، همانا تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی، پس او را ملاقات میکنی.
دقت کنید "كادح"، اسم فاعل است که بر ذاتی و دائمی بودن، دلالت دارد. بنابراین ذات انسان، تلاشگر است و او اصلاً نمیتواند بیتلاش باشد. اما ذاتی او، تلاش برای ملاقات دنیا و دیدن سیر نوزادی تا پیری نیست. بلکه عینیت و نحوهی بودنش، کادح است برای لقاء پروردگار؛ کی و کجا؟ فراتر از زمان و مکان، در اوصاف و اسماء الهی؛ آن هم نه یک اسم و چند اسم، بلکه در همهی اسماء خدا؛ که خود فرمود: "لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنٰى فَادْعُوهُ بِها"7. پس اگر نماز میخواند، روزه میگیرد، میخورد، میخوابد و هر کاری که میکند، باید برای لقاء خدا باشد؛ که اگر جز این باشد، پر از سودجوییها و لذتطلبیهای شخصی است.
طبق فرمودهی حضرت(علیهالسلام) آن ایمانی، شرک و شک را برمیدارد و انسان را هر لحظه عروج میدهد، که مستند به شهود غیبهای پشت پرده باشد. این ایمان، انسان را از علمالیقین به عینالیقین و بعد حقّالیقین میرساند؛ تا جایی که بگوید: "لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ، مَا ازْدَدْتُ یقِیناً"8.
و در پایان، دو روایت از رسولخدا(صلّیاللهعلیهوآله)؛ ایشان فرمودند:
"ألا اُنَبِّئُكُمْ لِمَ سُمِّی الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً؟ لإِیمَانِهِ النَّاسَ عَلَی أنْفُسِهِمْ وَ أمْوَالِهِمْ."9
آیا خبر دهم به شما كه چرا مؤمن را مؤمن نامیدهاند؟ چون مردم، او را بر نفس و مال خود، امین و مطمئن میدانند.
همچنین روایت شده که آن حضرت(صلّیاللهعلیهوآله) به کعبه، نگاه کردند و فرمودند:
"مَرْحَباً بِالْبَیتِ، مَا أعْظَمَكَ وَ أعْظَمَ حُرْمَتَكَ عَلَی اللَّهِ؛ وَ اللَّهِ لَلْمُؤْمِنُ، أعْظَمُ حُرْمَةً مِنْكَ. لأنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنْكَ وَاحِدَةً، وَ مِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلاثَةً: مَالَهُ وَ دَمَهُ وَ أنْ یظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْءِ."10
مرحبا به خانهی خدا؛ وه، چه بزرگواری و چه بزرگ است حرمتت بر خدا؛ و به خدا سوگند كه حرمت مؤمن از تو بزرگتر است؛ چرا که خداوند به تو یك حرمت داده و به مؤمن، سه حرمت در مالش، خونش و اینكه به او بدگمانی نشود.
پینوشت:
[1] ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج8، ص116.
[2] همان، ص116.
[3] همان، ص119.
[4] همان، ص120.
[5] تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص41، حدیث 9.
[6] سورهٔ انشقاق، آیهٔ ۶: ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد!
[7] سوره اعراف، آیه 180 : برای خدا، نامهای نیك است؛ پس او را به آنها بخوانید.
[8] تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص119، حدیث 2086 : اگر پرده کنار رود، بر یقینم افزوده نخواهد شد.
[9] علل الشرائع، ج2، ص523.
[10] بحار الأنوار، ج64، ص71.
نظرات کاربران